جدول جو
جدول جو

معنی کبک خرام - جستجوی لغت در جدول جو

کبک خرام
(کَ خِ / خَ / خُ)
خرامنده چون کبک. یازان چون کبک:
مجلس تو همه سال ای ملک آراسته باد
از بت کبک خرام و صنم گورسرین.
فرخی
لغت نامه دهخدا
کبک خرام
آنکه روش اش مانند کبک زیبا باشد: (روش کلک من از خانه ایشان مطلب که کغ ار چه بکوشد نشود کبک خرام)
تصویری از کبک خرام
تصویر کبک خرام
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بُ خِ / خَ / خُ)
تیزگام
لغت نامه دهخدا
(سِ زَ دَ / دِ)
آنچه مانند فلک حرکت کند. به کنایت، هرچه در مراتب بالا سیر کند. بلندمرتبه. فلک پیما:
گردد فلک ز حیرت حالش زمین نشین
گردد زمین ز سرعت رقصش فلک خرام.
خاقانی.
رجوع به فلک سیر شود
لغت نامه دهخدا
(کَ خِ / خَ / خُ)
خوشخرام. آنکه با طنازی و عشوه گری خوش خرامد:
رام زین و خوش عنان و کش خرام و تیزگام
شخ نورد و راهجوی و سیل بر و کوهکن.
منوچهری.
دیدم همه طپان و بی آرام و شوخ چشم
او بازآرمیده و پر شرم و کشخرام.
سوزنی.
در صدف دریا کشان بزم صبوحی
جام چو کشتی کش خرام برآمد.
خاقانی.
از این کشخرامی، لطیف اندامی، ماهرویی، سلسله مویی. (سندبادنامه). کنیزکی را دید باجمال، زیبادلال، عنبرموی، خورشیددیدار، کبک رفتار، کش خرام. (سندبادنامه). از این سروبالایی، کشخرامی، زیبارویی. (سندبادنامه).
دخت خوارزمشاه نازپری
کش خرامی بسان کبک دری.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از کج خرام
تصویر کج خرام
آنکه بد خرامه، بد رفتار بد معامله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کش خرام
تصویر کش خرام
آنکه با طنازی و عشوه گری خوش خرامد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کج خرام
تصویر کج خرام
((~. خُ یا خَ))
آن که بد خرامد، بدمعامله
فرهنگ فارسی معین