آنچه مانند فلک حرکت کند. به کنایت، هرچه در مراتب بالا سیر کند. بلندمرتبه. فلک پیما: گردد فلک ز حیرت حالش زمین نشین گردد زمین ز سرعت رقصش فلک خرام. خاقانی. رجوع به فلک سیر شود
آنچه مانند فلک حرکت کند. به کنایت، هرچه در مراتب بالا سیر کند. بلندمرتبه. فلک پیما: گردد فلک ز حیرت حالش زمین نشین گردد زمین ز سرعت رقصش فلک خرام. خاقانی. رجوع به فلک سیر شود
خوشخرام. آنکه با طنازی و عشوه گری خوش خرامد: رام زین و خوش عنان و کش خرام و تیزگام شخ نورد و راهجوی و سیل بر و کوهکن. منوچهری. دیدم همه طپان و بی آرام و شوخ چشم او بازآرمیده و پر شرم و کشخرام. سوزنی. در صدف دریا کشان بزم صبوحی جام چو کشتی کش خرام برآمد. خاقانی. از این کشخرامی، لطیف اندامی، ماهرویی، سلسله مویی. (سندبادنامه). کنیزکی را دید باجمال، زیبادلال، عنبرموی، خورشیددیدار، کبک رفتار، کش خرام. (سندبادنامه). از این سروبالایی، کشخرامی، زیبارویی. (سندبادنامه). دخت خوارزمشاه نازپری کش خرامی بسان کبک دری. نظامی
خوشخرام. آنکه با طنازی و عشوه گری خوش خرامد: رام زین و خوش عنان و کش خرام و تیزگام شخ نورد و راهجوی و سیل بر و کوهکن. منوچهری. دیدم همه طپان و بی آرام و شوخ چشم او بازآرمیده و پر شرم و کشخرام. سوزنی. در صدف دریا کشان بزم صبوحی جام چو کشتی کش خرام برآمد. خاقانی. از این کشخرامی، لطیف اندامی، ماهرویی، سلسله مویی. (سندبادنامه). کنیزکی را دید باجمال، زیبادلال، عنبرموی، خورشیددیدار، کبک رفتار، کش خرام. (سندبادنامه). از این سروبالایی، کشخرامی، زیبارویی. (سندبادنامه). دخت خوارزمشاه نازپری کش خرامی بسان کبک دری. نظامی